گام به گام با سایدا
این مطلب رو میزارم از بس خاله الهام غر زد که وبلاگت رو زود به زود به روز کنم آخه خیلی وقته ندیدنت و دلشون به همین عکسات و وبلاگت خوشه هر چند دل ما هم خیلی براشون تنگ شده خاله جون چند وقت پیش تا مامانی ازم غافل شد و در خونه رو باز گذاشته بود منم حمله به پله های راه رو بردم و می خواستم برم خونه همسایه ولی خوب مامان اومد و زود منو برگردوند اینجا هم آماده شده بودم برم عروسی دوست بابام و اما................... اینم از پیشرفت گام به گام سایدا که میتونه قد حال رو راه بره خوب خاله جون رازی شدی اینم از عکسای جدبد راستی یه تبریک ویژه به خاله کوچیکه که امروز تولدش بود خاله جون تولدت مبارک ...
نویسنده :
مامان الهه و بابا حمید
22:10